نکاتی در باره جنبش سرنگونی
با علی جوادی

یک دنیای بهتر: ترم جنبش سرنگونی ترم نسبتا جدیدی است. منصور حکمت برای اولین بار از این ترم استفاده کرد. آیا این ترم صرفا در تقابل با جنبش اصلاحات یا دو خرداد مورد استفاده قرار گرفته است یا به مساله دیگری اشاره دارد؟

علی جوادی: ترم "جنبش سرنگونی" یا دقیقتر "جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم اسلامی" به یک واقعیت اجتماعی – سیاسی عینی اشاره دارد. به یک جنبش اجتماعی که هدفش سرنگونی رژیم اسلامی است. نیروی محرکه اش توده های مردم هستند. این یک جنبش اجتماعی است. مختصات و ویژگی های خاص خود را دارد. با جنبش اصلاحات حکومتی، جنبش ارتجاعی دوم خرداد، اساسا متمایز است. هدفش متفاوت است. بر خلاف جنبش دوم خرداد نه اصلاح رژیم اسلامی بلکه سرنگونی رژیم اسلامی مساله اصلی این جنبش است. این اصلی ترین جنبشی است که هدفش سرنگونی و تغییر قدرت سیاسی حاکم است. در برگیرنده اردوی سرنگونی طلب جامعه و نیروهای متفاوت طبقات اجتماعی است .

بنظر من منصور حکمت این ترم را بکار برد تا تفاوتهای این جنبش را اساسا از یک انقلاب روشن و متمایز کند. دینامیسم متفاوت اش را آن طور که هست مورد بررسی و مداقه قرار دهد. وظایف خاص و سیاست کمونیستها در قبال آن را روشن کند. جنبش سرنگونی الزاما جنبشی انقلابی نیست. میتواند باشد. میتواند نباشد. میتواند انقلابی از دل این جنبش سر بر آورد. تمام مساله بر سر این است که کدام افق و پرچم سیاسی در این جنبش دست بالا را پیدا میکند .

ساده انگاری است اگر این جنبش با انقلاب و یا جنبش انقلابی یکی گرفته شود. جنبش سرنگونی یک جنبش "یکدست" نیست. در برگیرنده نیروهای متفاوت و جنبش های طبقاتی متفاوت است که سرنگونی رژیم اسلامی گامی در جهت رسیدن به نظام سیاسی – اقتصادی مطلوبشان است. در برگیرنده نیروهای متفاوت سرنگونی طلب و احزاب سرنگونی طلب میشود. طبقات متفاوت اجتماعی و احزاب سیاسی پرچمدار افقهای سیاسی متفاوت در این جنبش اند. بنظر من تفاوتهای این جنبش با انقلاب بر تشابهات آن می چربد .

منصور حکمت برای اولین بار با بررسی این جنبش تفاوتها و ویژگی های جنبش سرنگونی را با انقلاب مورد بررسی قرار داد. معمولا در تفکر چپ سنتی رسم بر این بوده است که هر حرکت سیاسی که هدفش تغییر قدرت سیاسی حاکم است و در برگیرنده بخشهایی از توده های مردم است، "انقلاب" نام گذاری شود. در تفکر چپ سنتی انقلاب تنها حرکت سیاسی توده ای برای تغییر قدرت سیاسی توسط توده های مردم و از پایین است. انقلاب هر حرکت توده های مردم زحمتکش از پایین و کودتا هر تحرک از بالا نیست. منصور حکمت این دو قطبی "بالا – پایین" ساده انگارانه را نقد میکند. واقعیت تحرک سیاسی جامعه را آنطور که هست مورد بررسی قرار میدهد. جنبش سرنگونی یک واقعیات اجتماعی چند وجهی است. یک جنبش اجتماعی خاص در دوران حاضر است. شاید در دورانهایی در تاریخ با اغماض بشود گفت که تغییر قدرت سیاسی مترادف با انقلاب بود و یا اساسا این طور بود. اما اکنون الزاما اینطور نیست. جنبش سرنگونی برای بزیر کشیدن حاکمیت سیاسی یک واقعیت جدید در تاریخ معاصر است. تحولات سیاسی در اروپای شرقی و کشورهای اقمار شوروی سابق نشاندهنده این واقعیت است. تغییر رژیم سیاسی در اندونزی نمونه دیگری از این واقعیت است. رژیم سیاسی در پس خیزش مردم سرنگون شد بدون اینکه الزاما انقلابی صورت گرفته باشد. بدون آنکه الزاما ماشین دولتی طبقه حاکم نابود شده باشد .

بنظر من آنچه که به نام "انقلاب ۵۷" معروف شده است، در حقیقت جنبشی برای سرنگونی رژیم استبدادی سلطنت بود. این جنبش کل ماشین دولتی را در هم نشکست. قدرت سیاسی میان نیروهای متفاوت بوروژایی و طبقه حاکم دست به دست شد. هر چند که یک اعتراض همگانی و خیزش مردم زمینه ساز و محرک اصلی این تحول بود .

رژیم اسلامی میتواند در پس پروسه های متفاوت سیاسی از بین برود. کودتا، جنگ، سرنگونی در پس قیام و یک خیزش سیاسی و انقلاب پروسه های گوناگون این تغییر و تحول اجتماعی در دوران کنونی هستند. مسلما مطلوب ما این است که رژیم اسلامی با یک انقلاب کارگری سرنگونی شود و بجای آن یک حکومت کارگری، یک جمهوری سوسیالیستی، با هدف اجرای کلیت برنامه رهایبخش کمونیستی، در حاکمیت سیاسی قرار گیرد .

بطور خلاصه باید بگویم در تفکر چپ سنتی هر خیزش و قیام و تعرض برای تغییر قدرت سیاسی، انقلاب نام گذاری میشود. در صورتیکه به قول منصور حکمت "جنبش مردم برای سرنگونی را، با همه خیزشها و قیامها و نبردهایی که در بر خواهد داشت، از انقلابی که میتواند از دل این جنبش عروج کند، متمایز میکنم. جنبش سرنگونی طلبی میتواند پیروز شود بی آنکه لزوما کل ماشین دولتی را هدف گرفته باشد و یا در هم کوبیده باشد. رژیم اسلامی میتواند زیر فشار مردم تجزیه شود، متلاشی شود، جایگزین شود. میتواند در نتیجه یک قیام شهری در تهران سقوط کند. میتواند با یک کودتا از بین برود." (منصور حکمت : جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم آغاز میشود، اوت ۱۹۹۹ )

یک دنیای بهتر: منصور حکمت بدنبال خیزش دانشجویی در ۱۸ تیر ۷۸ اعلام کرد که جنبش سرنگونی به میدان آمده است، اکنون 8 سال از آن تاریخ میگذرد، ارزیابی شما از این جنبش چیست؟

علی جوادی: این جنبش کماکان اصلیترین عامل تغییر و سرنگونی رژیم اسلامی در جامعه است. اما مانند هر جنبش اجتماعی افت و خیزهای خود را داشته است. اشتباه است که اگر تصور شود که هر جنبش سیاسی با گذر زمان یک رشد و یا گسترش خطی را از خود نشان میدهد. هر روز رشد میکند و زمانیکه به حدی از رشد رسید به هدف خود نائل میشود. این تصور چپ سنتی و مشخصا تصویری است که خط حاکم بر حزب کمونیست کارگری در دوران کنونی بر آن استوار است. این تصویر ساده ساده انگارانه است. دینامیسم یک جنبش اجتماعی را نمی بیند .

بنظر من ما در ۱۸ تیر ۷۸ شاهد اعلام علنی یک جنگ در جامعه بودیم. جنگ مردم برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی. این جوهر جنبش سرنگونی است. تشبیه جنبش سرنگونی با جنگ وجوه گوناگون این جنبش را بهتر نمایان میکند. این جنگ مانند هر جنگی در برگیرنده نبردها و خیزشها و رو در رویی های متفاوت و متعددی است. در این جنگ ما زمانی شاهد پیشروی و دستیابی به سنگرهای جدید هستیم و در شرایط دیگری شاهد عقب نشینی و شکست های موقت. مساله اینجاست که مستقل از این افت و خیزها و بنظرم مستقل از طول عمر این جنبش ما در پس این تحولات متعدد شاهد سرنگونی رژیم اسلامی خواهیم بود. این جنبش زمانی از تب و تاب خواهد افتاد که به هدف سیاسی خودش دست یافته باشد. سرنگونی رژیم اسلامی محتوم است .

اشاره به طول عمر این جنبش کردید. ۸ سال از عمر این جنبش میگذرد. معمولا انتظار این است که چنین جنبشهایی باید به سرعت به هدف خود نائل آیند. اما این تصور و انتظار به نظرم ناشی از تسری دادن دینامیسم یک انقلاب به یک جنبش سیاسی و یا جنبش سرنگونی است. اتفاقا یک تفاوت و ویژگی جنبش سرنگونی با انقلاب در همین دینامیسم است. ما به احتمال زیاد انقلاب هشت ساله و دهساله و پانزده ساله نداریم. اما جنبش سرنگونی ۸ ساله و دهساله می توانیم داشته باشیم. جنگ توده ای برای سرنگونی و تغییر رژیم سیاسی حاکم میتوانیم داشته باشیم. انقلاب یک حرکت بشدت فشرده اجتماعی است. مانند یک انفجار عظیم است. مانند یک انفجار آتشفشانی. طول عمرش معمولا بسیار کوتاه تر است. سیر حرکتش سریع است. ماده انفجاری سیاسی ای که در خود ذخیره کرده است را بسرعت منفجر میکند. گاه موفق میشود. گاه شکست میخورد. با انفجارش اگر پیروز نشود خاموش میشود. انقلاب پدیده ای کمیاب و نادر در تحولات سیاسی جامعه است. هر روزه نیست. دائمی نیست. حاصل یک کشمکش و تقابل طبقاتی عظیم در جامعه است. ارادی نیست. اساسا حرکتی عینی و ابژکتیو است. سازماندهی انقلاب، تامین رهبری انقلاب مساله اصلی کمونیستها است .

ارزیابی من از جنبش سرنگونی این است که این جنبش در یک پله از حیات سیاسی خود زمین گیر شده است و تا زمانیکه پاسخی به این مساله داده نشود قادر به پیشروی تعیین کننده و خروج از این شرایط نخواهد بود. مساله اساسی بنظر من تامین رهبری در این جنبش است. جنبش سرنگونی در حال حاضر فاقد رهبری شناخته شده و مورد اعتماد است. هیچ نیرویی، نه چپ و نه راست، قادر نشده اند که به نیروی رهبری کننده این جنبش شکل دهند و خود را در مقام رهبری کننده و هدایت کننده این جنبش قرار دهند. مساله رهبری کماکان مساله ای باز و گرهی در این جنبش است. در غیاب نیروی رهبری کننده ما شاهد پیشرویهای جدی و فتح سنگرهای جدید توسط این جنبش نخواهیم بود. پیشروی مستلزم شکل گیری رهبری و انتخاب یکی از پرچمهای راست و چپ در این جنبش است. هدف ما مسلما تامین رهبری کمونیسم کارگری در جنبش سرنگونی است .

در بررسی از جنبش سرنگونی میتوان به فاکتورهای دیگری هم اشاره کرد. این جنبش فاقد ظرف و ابزار تشکیلاتی مناسب و نیروی سازمانده برای ابراز وجود علنی و گسترده و سازماندهی شده در سطح جامعه است. در غیاب نیروی رهبری کننده و سازمانده ما اساسا شاهد شکل گیری شورشهای شهری در تواترهای کوتاه و بلند هستیم. مردم بیزار و منزجر از رژیم اسلامی در غیاب نیروی سازمانده و رهبری کننده در فرصتهای متعدد فقط میتوانند خشم و انزجار خود را بروز دهند. این شورشهای شهری از شانس و اقبال زیادی برای تبدیل شدن به یک خیزش عمومی و یا قیام عمومی الزاما برخوردار نیستند. کلید سازماندهی و رهبری است

یک دنیای بهتر: آیا ترم جنبش سرنگونی و جنبش انقلابی به یک پدیده اشاره دارند؟ اگر خیر تفاوت شان چیست؟

علی جوادی: جنبش سرنگونی و جنبش انقلابی قبل از آنکه تفاوت در نامگذاری و یا تفاوت در ترمینولوژی باشند، اشاره به دو واقعیت متفاوت اجتماعی دارند. جنبش سرنگونی نامی است که منصور حکمت بر جنبش توده ای مردم میگذارد. اما جنبش انقلابی سرنگونی تلاشی است که حمید تقوایی میکوشد با آن همین جنبش را در حال حاضر بیان کند .

آنچه منصور حکمت میگوید و به آن اشاره دارد، صریح و روشن است. در سخنرانی های کنگره سوم حزب کمونیست کارگری به مساله تفاوت سرنگونی، انقلاب، و انقلاب کارگری اشاره کرد. در سمینار آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود به این مساله اشاره کرد و بر دینامیسم متفاوت و ضرورت تامین رهبری در جنبش سرنگونی انگشت گذاشت. تفاوت این پدیده های سیاسی را به تفصیل توضیح داد. اما آنچه که حمید تقوایی بیان میکند، تلاشی برای رنگ چپ سنتی زدن به این جنبش است. محو و از بین بردن تمام ویژگی هایی که منصور حکمت تلاش کرد با بررسی تفاوت جنبش سرنگونی و انقلاب و انقلاب کارگری بر آن انگشت بگذارد، حمید تقوایی در "در افزوده هایش" تلاش میکند در جنبش کمونیسم کارگری حاشیه ای و محو کند. نامه انتقادی منصور حکمت به فاتح شیخ و حمید تقوایی در این زمینه به روشنی تفاوت دیدگاههای منصور حکمت با این نگرش حمید تقوایی را بیان میکند .

تفاوت بر سر نامگذاری نیست. تحلیل ها متفاوت است. نگرش ها متفاوت است. وظایف ناشی از این تحلیل ها بعضا متفاوت است. اقدامات و دستور عمل سیاسی متفاوتی را در برابر ما قرار میدهد. حمید تقوایی معتقد است که با کنار رفتن دوم خرداد و حاشیه ای شدن آن در سطح جامعه، جنبش سرنگونی به جنبش انقلابی تبدیل شده است. در تقابل با تمام تحلیلهای منصور حکمت، دوم خرداد را نیرویی سرنگونی طلب قلمداد میکند و کنار زده شدن آن را نیز دلیل "انقلابی" شدن جنبش سرنگونی میداند. در این نگرش جنبش سرنگونی با کنار زده شدن دوم خرداد به مرحله و فاز جدیدی پا نهاده است. انقلابی شده است. این تعریف فقط ارزش مصرف داخلی دارد. واقعی نیست. تلاشی برای سر پا نگهداشتن تشکیلات خود است. نه دوم خرداد نیرویی در جنبش سرنگونی بود و نه عبور از دوم خرداد به این جنبش خصلت انقلابی می بخشد. جنبش انقلابی به جنبشی گفته میشود که خواهان تحولات انقلابی و رادیکال در جامعه است. انقلاب در ایران کنونی فقط میتواند با درهم شکستن قدرت طبقاتی حاکم متحقق شود. انقلاب در ایران تنها میتواند یک انقلاب کارگری باشد. با هدف استقرار یک حکومت کارگری. هر تحولی کمتر از این مجموعه تنها میتواند یک جنبش سرنگونی نامگذاری شود .

در تعریف لنین "جنبش انقلابی" به جنبشی اطلاق میشود که دارای "تئوری انقلابی" باشد. از نقطه نظر لنین جنبش انقلابی بدون تئوری انقلابی نمیتواند وجود داشته باشد. به اعتبار دیگر در این تعریف "یک جانبه" جنبش انقلابی جنبشی است که  افق و هژمونی چپ و رادیکال و انقلابی بر آن حاکم شده باشد. حتی این شرایط هم در ارتباط با جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم در حال حاضر تماما صدق نمیکند. در این جنبش هم راست و هم چپ میکوشند تا هژمونی و رهبری این جنبش را در کنترل خود بگیرند. راست تضعیف شده است. افقی ندارد. اما وجود دارد و میتواند خود را باز سازی کند. به قدرت سرمایه جهانی برای شکل دادن به یک "جنبش" حتی بر محور فرد، متکی است. مساله رهبری کماکان مساله مفتوحی در این جنبش است .

اما این نگرش قبل از آنکه راهگشا و توضیح دهنده واقعیات کنونی جامعه باشد، گمراه کننده و بی وظیفه کننده است. گمراه کننده است چرا که اساسا نیروی راست را با تحلیلهای غیر واقعی از صحنه سیاسی جامعه و جنبش سرنگونی به کناری میگذارد. نقش و جایگاه این نیرو را نادیده میگیرد. از طرف دیگر بی وظیفه کننده است. وظیفه کنار زدن و ایزوله کردن نیروهای متفاوت اپوزیسیون راست و ناسیونالیسم پرو غربی را از دستور خارج میکند. بی دلیل نیست که ما در تبلیغات حزب کمونیست کارگری در حال حاضر شاهد هیچگونه اعمال فشار سیاسی و نقدی بر راست و ناسیونالیسم پرو غربی نیستیم. به اعتباری نگرش چپ سنتی نه تنها تلاش جدی و سد بندی در قبال نیروهای راست را در دستور قرار نمیدهد بلکه عملا و در عالم واقعی با نادیده گرفتن آنها زمین را برای تحرک آنها خالی میگذارد. هیچ سدی در مقابل تلاش آنها ایجاد نمیکند. یک وظیفه اساسی حزب اتحاد کمونیسم کارگری کنار زدن این نگرش سطحی در جنبش کمونیسم کارگری و تلاش برای معطوف کردن کل جنبش کمونیسم کارگری به وظایف حیاتی در قبال این جنبش است .

یک دنیای بهتر: وزنه طبقه کارگر یا جنبش کارگری در جنبش سرنگونی چه میزان است؟

علی جوادی: بنظرم به این سئوال از دو جنبه باید پاسخ داد. کارگر و طبقه کارگر بمٽابه آحادی از جامعه و جنبش کارگری به مٽابه یک جنبش اجتماعی مستقل و قائم به ذات .

مسلما دیواری چینی توده های کارگر را از جامعه و جنبشهای اجتماعی دوره ای در آن جدا نکرده است. کارگر بمٽابه بخشی از توده مردم زحمتکش در سوخت و سازهای اجتماعی شریک است. طبقه کارگر اصلیترین طبقه اجتماعی در ایران است. بخش اعظم جامعه را تشکیل میدهد. از طرفی مساله سرنگونی و جنبش سرنگونی مساله ای نسلی است. نسل جدید و جوان نیروی اصلی جنبش سرنگونی است. وزن و حضور کارگر در این نسل با توجه به گستردگی صف کارگر در جامعه تعیین کننده و قابل ملاحظه است. اما این فاکتور به نقش کمی و عددی آحاد کارگر در جنبش سرنگونی اشاره میکند. معمولا "وزن" به فاکتور سیاسی و نقش و جایگاه سیاسی اشاره دارد. حضور گسترده کمی آحاد طبقه کارگر الزاما تعیین کننده مکان و موقعیت سیاسی این طبقه در جنبش سرنگونی نیست. بعلاوه کارگر به صورت خشک و غیر متعین در تحولات سیاسی جامعه شرکت نمیکند. جنبشهای اجتماعی آن حلقه اجتماعی و تعیین کننده هویت دهنده به حضور سیاسی در تحولات سیاسی جامعه هستند .

اما قبل از اشاره به نقش جنبش کارگری در جنبش سرنگونی باید به فاکتورهای دیگری اشاره کرد. جنبش سرنگونی یک جنبش همیشگی در جامعه نیست. همواره وجود ندارد. همواره وجود نخواهد داشت. در دوره های معینی در جامعه پدیدار میشود و با دستیابی به هدفش از بین میرود. جنبشی است که در شرایطی که مساله قدرت سیاسی در جامعه باز میشود، شکل میگیرد. با شکل گیری اش مساله قدرت سیاسی به اساسی ترین مساله جامعه تبدیل میشود. اما جنبش کارگری یک جنبش دائمی و همیشگی است. مبارزه کارگری علیه سرمایه گاه پنهان، گاه آشکار، اما دائمی است. برای پاسخگویی به نقش جنبش کارگری در جنبش سرنگونی باید به گرایشات و جنبشهای اجتماعی متفاوت در صفوف طبقه کارگر اشاره کرد. طبقه کارگر طبقه به لحاظ سیاسی یکدست نیست. دو گرایش عمده در این جنبش دائمی است. گرایش رادیکال – سوسیالیستی و گرایش سندیکالیستی. گرایشی که خواهان لغو کار مزدی و استٽمار سرمایه داری در پس یک انقلاب کارگری است و گرایشی که خواهان بهبود کمی وضعیت و ایجاد تغییراتی در موقعیت این طبقه است، بدون آنکه نقدی بر نفس استٽمار و نفس کارگر مزدی بودن در این جنبش وجود داشته است. تاریخ جنبش کارگری به نوعی نیز تاریخ کشمکش این دو گرایش برای کسب هژمونی و تفوق و هدایت سیاسی است .

گرایش سندیکالیستی در جنبش کارگری یک گرایش سرنگونی طلب در حال حاضر نیست. قبلا هم نبوده است. شاید زمانی بشود. شاید هرگز نشود. باید دید. این گرایش عمدتا خواهان تغییرات و بهبودهایی در موقعیت کارگر در جامعه است. اما این تغییرات را نه بر اساس سرنگونی رژیم اسلامی بلکه با ایجاد تغییراتی تدریجی در وضعیت حاکمیت کنونی دنبال میکند. به لحاظ سیاسی علی العموم با بخشهای مختلف جنبش ملی – اسلامی نزدیکی دارد. سندیکالیسم به لحاظ سیاسی در دوره های طولانی با سنت توده ایسم تداعی شده است. در شرایط حاضر عمدتا با بخشهای "چپ" جنبش ملی – اسلامی نزدیکی دارد. این جنبش و فعالینش خط مشی بعضا "اصلاحات" مورد نظر خود را با نزدیکی با بخشی از رژیم اسلامی و بعضا با سیاست اعمال فشار از پایین دنبال میکنند. این گرایش علیرغم آنکه گرایشی دیرپا تر از گرایش ملی – اسلامی در جامعه است اما امروز در یک هم سرنوشتی سیاسی با گرایش ملی – اسلامی بسر میبرد. تغییرات جنبش ملی – اسلامی را در خود بازتاب میدهد. سرنوشت جنبش ملی – اسلامی تاٽیر بسزایی در ابعاد و قدرت نفوذ این جنبش خواهد داشت. گفتارهای منصور اسانلو و سایر فعالین این گرایش گویای این تعلق نظر سیاسی و اجتماعی است .

اما در سوی دیگر گرایش رادیکال سوسیالیست کارگری یک گرایش سرنگونی طلب و انقلابی است. خواهان سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی در پس یک انقلاب کارگری است. نفس مناسبات استٽمارگرایانه سرمایه داری مورد تعرض این گرایش است. رادیکال و سوسیالیست است. هم برای اصلاحات مبارزه میکند، هم برای دگرگون کردن بنیادی مناسبات و شرایط موجود در جامعه. بخشهای قابل ملاحظه ای از پیشروان طبقه کارگر به این سنت تعلق دارند. قدرت این سنت در جنبش کارگری آن وزنه اجتماعی است که در جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی نقش ایفا میکند .

قرار گرفتن این گرایش طبقه کارگر در راس اعتراضات کارگری در جامعه، پیشقدم شدن این گرایش به نیروی تعیین کننده جنبش توده های مردم برای سرنگونی آن هدفی است که حزب اتحاد کمونیسم کارگری دنبال میکند

یک دنیای بهتر: یکی از مباحث درون حزب کمونیست کارگری بر سر استفاده از ترم جنبش انقلابی بود. این بحث به چه مساله ای اشاره دارد؟

علی جوادی: انقلابی قلمداد کردن جنبش سرنگونی یکی از "در افزوده های" پوپولیستی حمید تقوایی در حزب کمونیست کارگری است. این تز بر این تحلیل استوار است که با کنار زده شدن "دوم خرداد" جنبش سرنگونی خصلت انقلابی بخود گرفته است. این اساس پایه های تحلیلی این تز است. واقعیت این است که نه جنبش دوم خرداد هیچگاه جنبشی سرنگونی طلب بود و جایگاهی در این جنبش داشت و نه عبور از دوم خرداد نشان تغییر خصلت سیاسی جنبش سرنگونی است. دوم خرداد یک جنبش ارتجاعی برای اصلاح رژیم اسلامی و تحکیم و تقویت پایه های این رژیم بود .

تاریخ  شکل گیری و جا افتادن این تز پوپولیستی در حزب کمونیست کارگری هم جالب توجه است. این تز در ابتدا به اینگونه و با تمام استنتاجات کنونی آن در حزب کمونیست کارگری مطرح نشد. بلکه پروسه ای را طی کرد. ابتدائا یک نوع آژیتاسیون سیاسی در تحلیل بود. یک ارزیابی سیاسی با مشخصات کنونی آن نبود. ابتدائا بصورت یک تز جامع با استنتاجات واقعی و رسمی خود و بطور روشن مطرح نشد. اما گام به گام در ذهنیت حزب کمونیست کارگری جا داده شد بعدها استنتاجات سیاسی امروزی به آن الصاق شد .

اما اهمیت این مساله صرفا در یک ارزیابی غلط و پوپولیستی از واقعیت یک جنبش اجتماعی نیست. مساله این است که با چنین تحلیلی عملا نیروی اپوزیسیون بورژوایی از صحنه سیاسی مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی ساده انگارانه و خوشخیالانه به کناری گذاشته میشود. به این نیرو به مٽابه یک نیروی مدعی برای کسب هژمونی سیاسی در جنبش توده های مردم نگریسته نمیشود. خطرات و مسائل ناشی از کنار زده شدن رژیم اسلامی توسط بوروژازی کمرنگ و یا نادیده گرفته میشود. مبارزه سیاسی معینی برای جلوگیری از روی آوری و یا تمکین توده های مردم به این گرایش در پس تحولات سیاسی اختصاص داده نمیشود. بی جهت نیست که تبلیغات کنونی این حزب ما شاهد یک مبارزه جدی سیاسی علیه اردوی بورژوایی اپوزیسیون رژیم اسلامی نیستیم .

یکی از پیامدهای این نگرش محتوم بودن شکل گیری انقلاب و از طرف دیگر محتوم بودن دست بالا داشتن چپ و یا پیروزی کمونیسم در پس تحولات است. در این نگرش جنبش سرنگونی مراحل معینی را طی کرده است. در دوره ای انقلابی نبوده است. با کنار زده شدن دوم خرداد تبدیل به جنبشی انقلابی شده است. انقلابی شدن این جنبش از قرار به این معنا است که اپوزیسیون بورژوایی دیگر نمیتواند نقش و دخالتی در سرنوشت این جنبش داشته باشد. و این جنبش در ادامه خود به طور محتومی به یک انقلاب منجر خواهد شد. کمونیسم و چپ رهبر بلامنازع این جنبش است. سکه رهبری این جنبش هم از قرار از هم اکنون به نام کمونیسم حمید تقوایی زده شده است. این نگرش جبرگرایانه و فاتالیستی البته ربطی به کمونیسم کارگری دخالتگر و سازمانده منصور حکمت ندارد. ساده انگارانه و پوپولیستی است. جدال جنبشهای اجتماعی در تغییر و تصرف قدرت سیاسی را نمی بیند. در این تصویر جریانات راست فقط از بالا و از طریق کودتا و بند و بسط و یا حمله نظامی تلاش میکنند به قدرت نزدیک شوند و چپ و کمونیسم از پایین. این نگرش عملا قدرت تشخیص کمونیسم کارگری را فدای سطحی نگری پوپولیسم میکند. تصرف قدرت سیاسی توسط کمونیسم کارگری را فقط به یک پروسه که مطلوبترین پروسه است، یعنی انقلاب، گره میزند. اما ساده انگاری است اگر تصور کنیم این نگرش از سر عشق به انقلاب به این درک ساده انگارانه از قدرت سیاسی رسیده است. اینگونه نیست. مساله و معضل این گرایش این است که اتفاقا شانس کمونیسم کارگری برای تصرف قدرت را محدود میکند. در سطح نظری به یک پروسه گره میزند، اما در سطح عملی کوچکترین کاری در همان چهارچوب هم انجام نمیدهد. اطلاق گرایش انقلابی به این گرایش اشتباه است. به این گرایش در بهترین حالت باید گفت گرایش محدود کننده کمونیسم کارگری برای تصرف قدرت سیاسی .

یک دنیای بهتر: آیا جنبش سرنگونی به طریقی به غیر از انقلاب میتواند موفق به سرنگونی جمهوری اسلامی شود؟

علی جوادی: تردیدی نیست. بخشهایی از بورژوازی یک نیروی اپوزیسیون سرنگونی طلب هستند. در تلاش برای سرنگونی رژیم اسلامی هستند. اما سرنگونی رژیم اسلامی در پس یک قیام کارگری و یک انقلاب سازمانیافته کارگری آن هدفی است که کمونیسم کارگری دنبال میکند. از نقطه نظر ما این پروسه مطلوب ترین و کم مشقت ترین راه سرنگونی رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی میتواند توسط بخشهایی از بورژوازی و یا توسط یک انقلاب کارگری به کنار زده شود یا سرنگون شود. هر دو راه ممکن و محتمل است .

بخشهایی از بورژوازی، جنبش ناسیونالیسم پرو غربی، یک نیروی عمده و اساسی در اپوزیسیون رژیم اسلامی هستند. سرنگونی رژیم اسلامی یک گام در رسیدن به اهداف و نظام سیاسی مطلوب این بخش از بورژوازی است. بعلاوه امروزه رژیم اسلامی در یکطرف تخاصم بین المللی قرار دارد. رکن اصلی و ستون فقرات تروریسم اسلامی است. جدال این دو قطب در شرایطی میتواند به جنگ و دخالت نظامی بمنظور جابجایی و تغییر رژیم اسلامی کشیده شود. "رژیم چنج" آن چهارچوب استراتژیکی است که امروز هیات حاکمه آمریکا و ناتو در قبال دولتهای رقیب و همچنین قطب تروریسم اسلامی دنبال میکنند. بورژوازی میکوشد که جنبش سرنگونی را به سکویی برای تغییر قدرت سیاسی در ایران و رسیدن به نظام مطلوب خود تبدیل کند. هر چند که پروژه های سیاسی این نیروها تاکنون چندان موفق نبوده اند. تحولات بین المللی و کمونیسم کارگری نقش جدی ای در این شکست داشته اند .

منصور حکمت هم در این زمینه بحٽ روشنی دارد. میگوید: "اين احتمال البته وجود دارد که سرنگونى رژيم و پيروزى کارگرى در يک پروسه همراه با هم و همزمان به وقوع بپيوندند. ما براى اين تلاش ميکنيم. بهترين حالت براى ما همين است که رژيم اسلامى با يک انقلاب کارگرى سرنگون شود و بجاى آن، مستقيما و به کم مشقت ترين شکل، يک حکومت کارگرى با يک برنامه کمونيستى برقرار بشود. اما اين تنها سير ممکن و يا لزوما محتمل ترين سير نيست. زيرا بنظر من نفس اوجگيرى جنبش کمونيستى کارگرى و قرار گرفتن آن در راس جنبش اعتراضى باعث تجديد آرايش در درون طبقه حاکمه و پيدايش دولت بورژوايى جديدى بجاى رژيم اسلامى خواهد شد که بتواند ازموضعى قوى تر و با برخوردارى از حمايتى وسيع تر در درون خود طبقه بورژوا چه در ايران و چه در سطح بين المللى، با عروج سياسى طبقه کارگر در ايران مقابله کند. بعبارت ديگر جمهورى اسلامى ممکن است دقيقا براى اجتناب از انقلاب کارگرى، يا براى مقابله با آن، توسط خود بورژوازى کنار زده بشود." (منصور حکمت، جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم آغاز میشود، اوت ۱۹۹۹) و در ادامه این بحث در سخنرانی انجمن مارکس تحت عنوان "آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است میگوید: "اين موقعيت جمهورى اسلامى است و به نظر من اين پروسه قابل ادامه نيست. چارچوبى که ميتوانيم راجع به آن صحبت کنيم اين است که اين رفتن جمهورى اسلامى در چه پروسه‌اى اتفاق ميافتد. و اينجا من ميخواهم توجهتان را به دو مقوله جلب کنم: يکى سرنگونى و يکى انقلاب. آيا عليه جمهورى اسلامى انقلاب ميشود؟ و آيا اگر عليه جمهورى اسلامى انقلاب نشود به معنى اين است که جمهورى اسلامى سرنگون نميشود؟ به نظر من الان ديگر احتمال دارد خيزشى که مردم عليه جمهورى اسلامى ميکنند آنقدر وسيع باشد که بشود اسم آنرا يک انقلاب گذاشت. ولى حتى بدون آن هم به نظر من جمهورى اسلامى سقوط ميکند. سقوط جمهورى اسلامى در مقابل نارضايتى عمومى محتمل است؛ به اين خاطر که بورژوازى ميگويد چرا ما اين وزنه را به پا و گردن خودمان آويزان نگهداشته‌ايم! ولش کنيم، از شرش خلاص شويم و تا مردم انقلاب نکرده اند اين حکومت را عوض کنيم. اين عملى است. يعنى مبارزه مردم ميتواند منجر به شرايطى شود که بخشهاى مختلفى از هيات حاکمه بگويند از شر اين حکومت خلاص شويم و گرنه يک ٥٧ ديگر ميشود و اين دفعه ديگر چپ‌ها سرکار ميآيند. در نتيجه اگر ميخواهيم حکومت دست بورژوازى بماند، بايد کودتا کرد. بايد کنار گذاشت، بايد خودمان برويم کنار، بايد بدهيم دست کسى، بايد پايه را وسيع کنيم. بعد از سه حلقه حکومت جمهورى اسلامى که ائتلافى‌تر شده ممکن است جاى خود را به چيز رابعى بدهد. برعکس، ممکن است اينها کودتا کنند و عليه‌شان از طرف کسانى که کاملا بيرون از جمهورى اسلامى هستند ضد کودتا بشود. اگر اينها کودتا کنند ممکن است به فاصله ٦ ماه ارتش به طرفدارى از راست غربى کودتا کند. آيه نيامده که حتما اگر ارتشى باشى طرفدار جمهورى اسلامى هستى. هزار و يک پروسه محتمل است که در آن اينها بروند، بدون اينکه مردم انقلاب کرده باشند. در نتيجه اين دو حالت هر دو باز است. بحث من اين نيست که مردم انقلاب ميکنند و اينها را سرنگون ميکنند. بحث اين است که مردم اينها را سرنگون ميکنند. بهتر است انقلاب بشود چون پروسه‌اى که طى ميشود خيلى راديکالتر و عميق‌تر در جامعه ريشه ميدواند ولى بهرحال مردم اينها را سرنگون ميکنند ."

شاید گفته شود که این شرایط تغییر کرده است. چند سالی از بیان و ارائه این تزها میگذرد. این البته پاسخ از سر باز کن رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری در قبال یکی از تزهای پایه ای منصور حکمت است. این پاسخ هر بحٽی است که امروزه این رهبری در قبال کنار گذاشتن سیاستهای منصور حکمت ارائه میدهد. راه حل مساله فلسطین به یکباره وارونه میشود، ادعا میشود که شرایط تغییر کرده است. مسلم است که شرایط تغییر کرده است. اما این تغییرات نه بورژوازی را از صحنه سیاسی اپوزیسیون سرنگونی طلب حذف کرده است و نه جایگاه اهمیت تلاش ما برای حاشیه ای و ایزوله کردن اپوزیسیون بورژوایی را کمرنگ کرده است. آنچه بیشتر از شرایط تغییر کرده است، سیاست حاکم بر حزب کمونیست کارگری است .

یک دنیای بهتر: موقعیت جنبش کمونیسم کارگری در جنبش سرنگونی چیست؟

علی جوادی: جنبش کمونیسم کارگری اصلیترین نیروی جنبش سرنگونی توده ای در جامعه است. نیروی انقلابی و رادیکال در این جنبش توده ای است. توهمی به رژیم اسلامی ندارد. درمقابل پروژه های متعدد نیروهای ملی – اسلامی بمنظور تمکین و سازش با جنبه هایی از حاکمیت اسلامی مبارزه همه جانبه ای را در تاریخ تاکنونی خود ٽبت کرده است. کم توقع نیست. به تغییرات محدود و کم رضایت نمیدهد. قاطع و رادیکال است. این جنبش تاکنون تاٽیر بسزایی در پیشروی جنبش سرنگونی داشته است. شکست سیاسی دوم خرداد در خارج کشور یک عرصه مهم رو در رویی این جنبش با نیروهای جنبش دوم خرداد بود. جنبش سرنگونی به درجات زیادی با سوخت و ساز و تحولات جنبش کمونیسم کارگری گره خورده است. متاٽر از تغییر و تحولات این اردوگاه است. پیشروی این جنبش عاملی برای پیشروی جنبش سرنگونی و افت آن عاملی در افت جنبش سرنگونی است .

اما موقعیت جنبش کمونیسم کارگری در شرایط حاضر آن رشد و شتاب گذشته و کلا آن نقش گذشته را در جنبش سرنگونی ندارد. مرگ نابهنگام منصور حکمت، انشقاق در صفوف کمونیسم کارگری، خصومت و کینه توزی در صفوف این جنبش، برخوردهای فرقه ای، و کلا دوری از خط کمونیستی منصور حکمت منجر به نوعی درجا زدن و شاید بشود گفت پس روی موقعیت کمونیسم کارگری در جنبش سرنگونی شده است. به خود مشغولی نیروهای این جنبش یک عامل تضعیف موقعیت کنونی جنبش کمونیسم کارگری در شرایط فعلی است. پراکندگی و تخاصم دو حزب کمونیست کارگری و حکمتیسم در این جنبش عملا موجب پراکندگی و ضعف قدرت تاٽیر گذاری این جنبش در جامعه شده است. بی دلیل نیست که ما در شرایط کنونی شاهد پا گیری مجدد جنبش ملی – اسلامی درجامعه هستیم .

جنبش کمونیسم کارگری علیرغم داشتن فرصت طولانی هنوز قادر نشده است به مساله "رهبری" در جنبش سرنگونی پاسخ دهد. جنبش ما هنوز نتوانسته است صفی از رهبران کمونیست و کابینه کمونیستی فردا را در انظار جامعه شکل دهد. رهبر کمونیستی در درجه اول باید رهبر جامعه باشد. باید رهبر تحول سوسیالیستی و رادیکال در جامعه باشد. رهبر حزب خود بودن شاید برای حفظ تشکیلات در چند صباحی بهر حال سیاستی باشد اما برای جامعه چاره درد نیست. به نیازهای اساسی جنبش سرنگونی باید پاسخ داد. شکل دادن به رهبری اما در درجه اول نیازمند تامین هژمونی سیاسی در این جنبش و تبدیل شدن به نیروی اول اپوزیسیون رژیم اسلامی است. در حال حاضر کمونیسم کارگری قادر نشده است این ملزومات و ماتریال پیشروی جنبش سرنگونی را فراهم کند .

از طرف دیگر ضعف سازماندهی احزاب و جنبش کمونیسم کارگری در توازن قوای موجود یک فاکتور تعیین کننده در درجا زدن موقعیت کمونیسم کارگری در قبال جنبش سرنگونی است. این یک ضعف عمومی جنبش کمونیسم کارگری است. جنبش ما قادر نشده است در راس اعتراضات اجتماعی و توده ای قرار گیرد. ما نتوانسته ایم به میزان نفوذ و مقبولیت اجتماعی جنبش مان توان سازماندهی و هدایت اعتراضات اجتماعی را از خود نشان دهیم. برای پیشروی بر این ضعفها باید غلبه کرد. پیشروی در جنبش سرنگونی مستلزم فائق آمدن بر این شرایط و نیازمند تامین ماتریال تٽبیت هژمونی کمونیسم کارگری در این جنبش است .

یک دنیای بهتر: استراتژی حزب اتحاد کمونیسم کارگری برای کسب رهبری جنبش سرنگونی چیست؟

علی جوادی: حزب اتحاد کمونیسم کارگری همان استراتژی عمومی بیان شده از جانب منصور حکمت را مبنای پیشروی خود در جنبش سرنگونی قرار داده است. کسب رهبری در جنبش سرنگونی مستلزم تامین هژمونی سیاسی در جامعه است. بمنظور تامین این هدف حزب اتحاد کمونیسم کارگری در صدد شکل دادن به صفی از رهبران کمونیست است که نماینده قطب رادیکال و سوسیالیستی جامعه در تحولات حاضر در جامعه باشند. خوشبختانه حزب اتحاد کمونیسم کارگری دارای صفی از چهره ها و رهبران شناخته شده کمونیسم کارگری در جامعه است که میتوانند و باید در این قامت در جامعه ظاهر شوند. در این زمینه ما تاکنون مباحٽ بسیار روشنی را در راستای مباحٽ پلنوم ۱۴ و مباحٽ منصور حکمت در این پلنوم مطرح کرده ایم. برای بررسی بیشتر خوانندگان را به این مباحٽ رجوع میدهم .

یک دنیای بهتر: نگرش کمونیسم کارگری در مورد امر سرنگونی چه تفاوتی با نگرشهای حاکم در حزب کمونیست کارگری و حزب کمونیست کارگری حکمتیست دارد؟

علی جوادی: در زمینه نگرش حزب کمونیست کارگری و چهارچوبهای پوپولیستی حمید تقوایی در پاسخ به سئوالات قبل اشارات محدودی کردم. بطور خلاصه: به لحاظ تئوریک نگرش کنونی حزب کمونیست کارگری به جنبش سرنگونی یک نگرش پوپولیستی است. جبرگرایانه و ساده انگارانه است. توده های مردم را می بیند، انقلاب را نتیجه میگیرد. هر حرکت توده ای را زمینه و بخشی از یک انقلاب توده ای میداند. در این نگرش اعتراض توده ای مترادف با انقلاب و جنبش انقلابی است. این نگرش جنبشهای اجتماعی را نمی بیند. در این تئوری پوپولیستی، کمونیستها با "جنبش انقلابی" پیوند میخورند، انقلاب پیروز میشود. در نگرش این جریان جنبش کمونیسم کارگری جناح چپ جنبش سرنگونی طلبی است. پوپولیسم امروز تفاوتهای ویژه ای با پوپولیسم سال ۵۷ دارد. مقوله کارگر را در مقوله خلق حل نمیکند. اما خود و طبقه کارگر را در جنبش سرنگونی توده های مردم حل میکند. در این نگرش که شاید بشود نام آن را نئو پوپولیسم نامید، بجای حل مقوله طبقه کارگر در مقوله خلق ما شاهد حل جنبش کمونیسم کارگری در مقوله جنبش سرنگونی هستیم. سوخت و ساز جنبش کمونیسم کارگری تماما با سوخت و ساز جنبش سرنگونی یکی گرفته میشود. جناح چپ اش قلمداد میشود. کل جنبش کمونیسم کارگری وحتی جنبش کارگری را به زیر مجموعه ای از جنبش سرنگونی تبدیل میکند. بی جهت نیست که در نگرش حمید تقوایی، منصور اسانلو یک رهبر جنبش سرنگونی است. حال اگر منصور اسانلو هر چقدر هم قسم بخورد که اصلا سرنگونی طلب نیست. اصلاح طلب است. رفرمیست است. ایشان نه باور میکنند و نه قبول میکنند. در این نگرش پوپولیستی جنبش توده های مردم یک پدیده یکدست و همه با هم است. همه اش انقلابی است. یکدست است. حضور ابژکتیو توده های مردم در هر حرکتی به معنای ایجاد یک بار سیاسی و سوبژکتیو مٽبت به هر تحرکی است. آن حرکت را انقلابی میکند و از وجود گرایشات بورواژیی و راست واکسینه میکند. برای نگرش پوپولیستی حمید تقوایی درک این نقطه نظر منصور حکمت که ""من اتوماتیک از هر جنبش "مردمی" دفاع نمیکنم و چنین دفاعی را موضع "کلاسیک" کمونیستی قلمداد نمیکنم. در مورد هر یک از این جنبشهای فوق ملاحظات ایدئولوژیکی و سیاسی و در یک کلام طبقاتی ای دارم که مرا از پشتیانی اتوماتیک از آنها به صرف مردم بودنشان باز میدارد."" (فقط دو گام به پس) بهیچ وجه قابل درک نیست. مورد تهاجم است که "توده ها" و "جنبش توده ها" را نمی بیند .

منصور حکمت تمامی جوانب و زوایای این نگرش پوپولیستی را نقد کرده است. تبلیغات سطحی و آژیتاسیونهای پوچ این نگرش را به کرات نقد کرده است. ""برای عضو قیام مردمی دیده حزب کمونیست ایران فقط میتواند به بعنوان یک نمونه از آژیتاسیونهای سطحی چپ سنتی نشنیده گرفته شود. فعال حزب کمونیست سابقه دارتر و در امر قیام توده ای مجرب تر از این است که با این روش برخورد سرگرم شود. همه ما بخاک افتادن کارگر و زحمتکش جلوی پادگانهای رژیم شاه و تشکیل کمیته های انقلاب اسلامی به نام قیام سر هر کوچه را یادمان است. در "قیام مردمی" فقط کارگران و زحمتکشان شرکت نمیکنند، همه از دانشجو و دانش آموز تا پسر حاجی بنز سوار عضو انجمن بهایی و ساواکی سابق، شرکت میکنند. قیام کارگری و بلشویکی چیز دیگری است. اینجا دیگر ضروری است قیام از دل شورا و جنبش کارگری برخاسته باشد و نه برعکس. اینجا دیگر ارتش بیطرف و خنٽی نمیماند، اینجا دیگر ارگانهای حاصل از قیام، عمرشان هر چه باشد، از طبقه قیام کننده تشکیل میشود و لازم نیست برای هیچ جبهه مسلح بورژوایی کلاهشان را بردارند. قیام مردمی قطعا ارزش خودش را دارد، اما کارگر شرکت کننده در قیام از شوق و ذوق کسانی که بطور کلی قیام را تقدیس میکنند و تناقضات سیاسی و نظامی ناشی از خصلت فوق طبقاتی و "مردمی" آن را نمی بینند و یا بر آن سرپوش میگذارند، زیان می بینند."" (منصور حکمت، فقط دو گام به پس )

اما این نگرش نئو پوپولیستی فقط خود را در عرصه تئوریک بیان نمیکند. این یک ویژگی این نئو پوپولیسم محدود بودن در عرصه تبلیغ و ترویج است. در این نگرش سازماندهی نقش برجسته ای ندارد. ادامه اتوماتیک و جبری تبلیغ و ترویج است. در این نگرش "توده ها" لوح خام و سی دی های نانوشته ای هستند که حزب سیاسی به آنها شکل و نظر میدهد. این نگرش نه نقش رهبران عملی را می بیند و نه قابلیت جذب آنها را دارد. دیوار چینی عرصه تبلیغ وترویج را از حوزه سازماندهی جدا میکند. بازتاب عملی این گرایش نئوپوپولیستی در جنبش سرنگونی عدم پرداختن به اصلی ترین گرهگاه این جنبش یعنی مساله تامین رهبری این جنبش، چه در سطح سراسری و چه در سطح محلی، است. بی جهت نیست که به یکباره انسان بخت برگشته ای مانند کبری رحمانپور و یا سندیکالیست پیگیری مانند منصور اسانلو به رهبری جنبش سرنگونی از جانب این خط گمارده میشوند !

اما در مورد نقد من به نگرش حاکم بر حزب حکمتیست در مورد منشور سرنگونی . این نگرش عملا انقلاب را مرحله بندی میکند. پیش شرط و "مرحله ای" برای تصرف قدرت بطور یکپارچه توسط کارگر و کمونیسم کارگری قائل میشود. استقرار جمهوری سوسیالیستی و اجرای کلیت برنامه یک دنیای بهتر را به دوره ای گذار منوط میکنند. در این دوره از قرار طبقات اجتماعی متفاوت و یا به عبارت دیگر، دولت نیروهای "قیام کننده"، در راس امور قرار میگیرد. تعیین تکلیف با رژیم اسلامی را به سرانجام میرساند و آزادیهای سیاسی را در جامعه فراهم میکند. این شرایط از طرف دیگر زمینه را برای بسیج توده ای طبقه کارگر فراهم نموده و کمونیسمی که به گرایش غالب و اکٽریت طبقه تبدیل شده است، به صورت بی وقفه به سمت انقلاب سوسیالیستی میرود. این تصویر شماتیکی است که از این نگرش میتوان ارائه داد .

ایرادات این سناریو چند گانه اند. اولین نتیجه منطقی این تصویر، مرحله بندی کردن راه رسیدن به تصرف قدرت سیاسی از جانب کارگر و کمونیسم است. در این سناریو ابتدا طبقه کارگر به همراه طبقات دیگر اجتماعی سرنگونی طلب، قدرت سیاسی جدیدی را که برخاسته از "قیام مردم" است به جای رژیم اسلامی می نشانند. حکومت پس از رژیم اسلامی، ائتلافی از نیروهای متفاوت اجتماعی است. رسالتش از نقطه نظر این نگرش تامین گسترده ترین آزادیهای سیاسی است. سپس "بدون وقفه" به سوی انقلاب سوسیالیستی که انقلاب اکٽریت طبقه کارگر است، گام برمیدارند. در این تئوری از انقلاب و تصرف قدرت یکپارچه توسط طبقه کارگر، عملا یک مرحله تعبیه شده است. این مرحله حتی حکومت مورد نظر خودش را دارد. حکومت انقلابی موقت، حکومت قیام کنندگان، نامی است که در تزهای این گرایش بر این مرحله گذاشته شده است. در این "مرحله" طبقه کارگر برای تصرف قدرت سیاسی "تنها" نیست. شریک دارد. و ظاهرا انصاف هم حکم میکند که حکومت برخاسته از "قیام کنندگان" حکومت مشترک همه این نیروها باشد. اما در مرحله بعدی که در تزهای کورش مدرسی "انقلاب بی وقفه" نام گرفته است، کمونیسم در صفوف طبقه کارگر در شرایطی که آزادیهای سیاسی در جامعه گسترده و تضمین شده است، به نیروی اکٽریت جامعه تبدیل میشود و آماده انقلاب و تصرف یکپارچه قدرت سیاسی. برخی از رفقای حزب حکمتیست اصرار بسیاری دارند که این تعاریف از انقلاب را با شناخت از "تاکتیک" و تفاوت "تاکتیک" و "استراتژی" توضیح دهند. اما تعریف ساده تری این مقولات را بیان میکند. انقلاب دو مرحله ای بیان دقیق تر و شناخته شده تری از این پروسه است. دو مرحله موجود است. این تصویر شباهت بسیاری به تصویر ساده شده و بعضا مخدوش شده لنین از دو تاکتیک سوسیال دمکراسی دارد .

در دو تاکتیک سوسیال دمکراسی لنین انقلاب را عملا به دو مرحله تقسیم میکند. انقلاب دمکراتیک، انقلاب سوسیالیستی. در انقلاب دمکراتیک، طبقه کارگر به همراه دهقانان انقلاب میکند. حکومت تامین کننده منافع این بخشهای جامعه است. دهقانان متحد طبیعی طبقه کارگرند. مساله اساسی انقلاب هم دمکراسی است. اما در انقلاب سوسیالیستی طبقه کارگر به همراه دهقانان فقیر و لایه های پائینی جامعه انقلاب میکند. برخی از رفقای حزب حکمتیست هم سناریوی تحولات انقلابی خود در جامعه را در بهترین حالت بر این تزها  و نه تزهای منصور حکمت در بحٽ سلبی – اٽباتی استوار کرده اند .
 
اشاره کردم که این روایت مخدوش شده ای حتی از بحٽ لنین است. تفاوتها کدامند؟ لنین ضرورت و نیاز به مرحله بندی کردن انقلاب را از "آماده نبودن شرایط ذهنی و عینی انقلاب" و نبودن "صد هزار کارگر سوسیالیست" استخراج میکند. تاکید و فورمولبندی اش این است. ""سطح فعلی تکامل اقتصادی روسیه (شرط ابژکتیو) و سطح فعلی آگاهی و تشکل توده های وسیع پرولتاریا (شرط سوبژکتیو که ارتباط لاینفکی با شرط ابژکتیو دارد)  آزادی تام و فوری طبقه کارگر را غیر ممکن میکند."" (لنین، دو تاکتیک سوسیال دمکراسی) در نگرش لنین و همان تقسیم بندیها چنانچه بتوان نشان داد که اگر "صد هزار کارگر سوسیالیست" موجودند، اگر سطح آگاهی توده ها و درجه تشکل یابی طبقه کارگر تغییر کرده است، به احتمال زیاد خود لنین اولین کسی میبود که این تزها را به کناری میگذاشت. همانطور که در آوریل ۱۹۱۷ همان کار را کرد .

اما کورش مدرسی تصویر جامد تری از این مراحل و فاصله میان آنها ارائه میدهد. فورمولبندیهای لنین در مورد شرایط ذهنی و عینی را کمتر بکار میگیرند. از سر ضرورت "تاکتیک" به این مرحله بندی میرسند. معتقدند که انقلاب سوسیالیستی استراتژیشان است و انقلاب نا روشن و نام نگرفته ای تاکتیک شان؟ در این نگرش تاکتیک را با هیچ درجه از "آگاهی" و "تشکل توده های کارگر" نمیتوان تغییر داد. تاکتیک گویا همیشگی است. دائم است. غیر قابل تغییر است. مانع غیر قابل رفع است .

رکن دیگر نقطه نظرات این نگرش این است که کمونیسم تنها زمانیکه به "اکٽریت" تبدیل شده باشد، میتواند به تصرف یکپارچه قدرت چنگ بیندازد. و شرط "اکٽریت" شدن را هم در جامعه بوروژایی کنونی تنها با قرار گرفتن کارگر در قدرت (البته در شراکت با دیگر طبقات اجتماعی) و تامین آزادیهای سیاسی قلمداد میکنند. چند سئوال ساده: اگر کمونیسم علیرغم وجود آزادیهای سیاسی تبدیل به گرایش سیاسی اکٽریت طبقه کارگر نشد، تکلیف انقلاب اجتماعی و سوسیالیسم چی میشود؟ آیا تا زمان تبدیل شدن به "اکٽریت" نباید به سازماندهی قیام کارگری و کمونیستی متوسل شد؟ اگر شرایط مهیا بود چطور؟ بعلاوه این شرط "اکٽریت" شدن برای طبقه کارگر چرا و چگونه اختراع شده است؟ مگر در طول تاریخ طبقات اجتماعی ابتدا به نیروی سیاسی اکٽریت جامعه تبدیل شده اند و سپس به قدرت سیاسی تعرض کرده اند؟ آیا خود بورژوازی اینگونه به قدرت رسید؟ اکٽریت شد و سپس قدرت را قبضه کرد؟ این پیش شرطی عملا پوپولیستی است. البته با تعابیر جدید. کارگر و کمونیسم را اسیر و مقید به قواعدی میکند که عمدتا ناشی از موانع ایجاد شده بورژوازی برای جلوگیری از تصرف قدرت هستند. نمونه دیگر این پیش شرط ها و تابوها، مساله تصرف قدرت توسط طبقه کارگر و نه حزب کمونیستی کارگری است .  

از طرف دیگر چه تضمینی وجود دارد که در فردای سرنگونی رژیم اسلامی، نیروهایی که قدرت را تصرف کرده اند، به امر آزادی های بی قید و شرط سیاسی پای بند خواهند بود؟ در کدام تحول سیاسی ای در دوران اخیر یک نیروی بورژوایی به مساله آزادیهای بی قید و شرط سیاسی متعهد بوده است؟ حال تصور کنید که بورژوازی بمٽابه یک نیروی ضد آزادی عمل کرد. "تعهدات" خود را زیر پا گذاشت. آزادیها را محدود کرد. آنگاه وضعیت انقلاب چه میشود؟ آیا باز هم ما به نقطه آغاز باید رجعت کنیم؟ آیا باید باز هم ابتدا برای آزادیهای سیاسی جنگید و سپس در مرحله بعدی به فکر سازماندهی انقلاب کارگری بود؟ معضلات این مرحله بندی کردن بسیارند !

 برای ما قابل درک است که اگر در شرایطی کمونیسم و کارگر نتوانند بنا به هر دلیلی قدرت سیاسی را یکپارچه بدست آورند، از بالا در قدرت سیاسی شرکت کنند، فقط به اعمال فشار از پایین اکتفا نکنند. اما تبدیل این ویژگی شرایط به استراتژی از پیش اعلام شده، دیگر ربطی به تشخیص شرایط و "تاکتیک" و پیش شرط "اکٽریت" شدن ندارد. سیاستی که از پیش آینده تحولات را بر مبنای مراحل و "تخمین" از قدرت آتی طبقه کارگر تقسیم بندی میکند، یک نگرش چپ سنتی و پوپولیستی است

برخی رفقای حزب حکمتیست مدعی میشوند که هر کس که بخواهد با قرار گرفتن در مقام رهبری و هژمونی جنبش سرنگونی اقدام به تصرف قدرت سیاسی و اجرای کلیت برنامه یک دنیای بهتر بکند، دارای نگرشی پوپولیستی است، چرا که جنبش سرنگونی جنبش "عمومی ای" است. در برگیرنده گرایشات و نیروهای اجتماعی متفاوت است. این برخورد دوستان حکمتیست عملا نادیده گرفتن و کنار زدن متدولوژی ای است که منصور حکمت در مباحٽ "سلبی – اٽباتی" ارائه داده است. جوهر انقلابی تزهای سلبی – اٽباتی منصور حکمت بر این پایه استوار است که راه رسیدن به قدرت یکپارچه سیاسی توسط طبقه کارگر و کمونیسم را نشان میدهد. شاید بنوعی بشود گفت "میان بر" است. "کلاسیک" نیست. جدید است. متکی بر جمع بندی انقلابی از تجربیات کسب قدرت در انقلاب اکتبر و همچنین "انقلاب ۵۷" است. پیش شرط ندارد. مرحله ندارد. تصرف قدرت توسط کمونیسم و کارگر را تنها در گرو کسب رهبری جنبش سرنگونی میداند. زمانیکه مردم "نه" این نیرو را بپذیرند، "آری" او را هم خواهند پذیرفت. در این نگرش به تصرف قدرت سیاسی، بحٽی در مورد "اکٽریت" بودن نیست. پیش شرطی محدود کننده حرکت کمونیسم و کارگر در تصرف قدرت سیاسی نیست .

نگرش حمید تقوایی و نگرش کورش مدرسی در این زمینه علیرغم تفاوتهای آن به یک دستگاه واحد سیاسی تعلق دارند. هر دو در نقاطی پوپولیستی اند. هر دو تمایزات روشنی با نگرش و متد منصور حکمت در استراتژی انقلاب کمونیستی دارند .

یک دنیای بهتر: فرض کنید سیر رویدادها روند مطلوب کمونیسم کارگری یعنی سرنگونی رژیم اسلامی توسط یک انقلاب کارگری را علیرغم تلاش جنبش کمونیستی طبقه کارگر طی نکرد. روش برخورد با چنین اوضاعی چیست؟ تاکتیک کمونیسم کارگری چیست؟

علی جوادی: مسلما سناریوهایی متفاوتی در سیر تحولات آتی ممکند. تصرف یکپارچه قدرت توسط کمونیسم کارگری تنها یکی از این سناریوها است. این سناریوی مطلوب ماست. اما سناریوهای دیگری هم ممکنند. سناریوی قدرت دوگانه. سناریوی شرکت در قدرت در بالا و فشار از پایین. همگی از سناریوهای محتملند. سئوال این است که در چنین شرایطی چه سیاستی را کمونیسم کارگری باید در دستور قرار دهد؟ پاسخ روشن است. ما مانعی برای شرکت در قدرت سیاسی در شرایط قدرت دوگانه نداریم. مساله اصلی ما شکل دادن به بهترین شرایط برای پیشبرد امر انقلاب کارگری و استقرار یک جامعه سوسیالیستی و لغو کار مزدی و استٽمار انسان از انسان است. ما در هر شرایطی این استراتژی را به پیش خواهیم برد. چنین استراتژی ممکن است اساسا از "پایین" به پیش برده شود و در شرایطی ممکن است مشترکا هم از پایین و هم از بالا به پیش برده شود. اما پاسخ عملی و دقیق به این مساله را باید به زمان خودش موکول کرد. در شرایط حاضر ما برای تحقق بی اما و اگر استراتژی خود تلاش میکنیم. این اصولی ترین کاری است که میتوان در این شرایط به پیش برد . *

منتشر شده در شماره ۴٣ يک دنياى بهتر٬ ٢۶ مارچ ٢٠٠٨ – ٧ فروردين ١٣٧٨